سلام
اینجا داره بارون میاد از اون بارونهای جون داره پیوسته و گه گاه هم برف میگره . هوای بسیار بسیار دل انگیزی شده و هوای پیاده روی به ادم دست میده . همیشه وقتی هوا این وضعیت هست این حس داره یاد گذشته می افتم بخصوص یاد زمانی که بارندگی میشد میرفتم خیابان ولی عصر قدم میزدم چه لذتی داشت چه حس خوبی داشت خیلی خیلی دوست دارم دوباره تکرار بشه پاییز زمستان اکثرا میرفتم عصرا اونجا قدم میزدم و بعدشم یک سموسه فروشی بود و الان هم هستش میرفتم یک سموسه داغ میخوردم و چقدر میچسبید سموسه های داغ خیلی تند که تا چند دقیقه بعدش داغ داغ بودم لب دهانم سر بود خیلی لحظات خوبی داشتم . همیشه فصلهای پاییز زمستان بیشتر دوست داشتم و بهار فقط به خاطر طیبعت و نو شدن سر سبزی دوست دارم اونم هم برم بیرون برم کوه بیابون که سر سبزه اما حس حال پاییز زمستان یه چیز دیگه هست . نمیدونم تا الان توی برف بیابون یا پیاده روی رفتید واقعا لذت بخشه و در حین رفتند هم افکار بخصوصی در ذهن میچرخه . اگر کمی دقت کنیم قدرت خداوند در هر کدام از فصلها که در هر کدام به نوعی طبیعت خودشو نشون میده . همیشه وقتی گذر فصول میبینم بیشتر یاد گذر عمر خودم می افتم
سلام
بر حسب جریانی یاد خاطره ای افتادم از گذشته و گفتنش برای شما شاید خالی از لطف نباشه . خیلی سال قبل ساعت حدود ۱۰ شب شاید هم بیشتر پشت میزم مشغول کار بودم در طبقه دوم و دو تا از همکارن هم در میز بغل دستیم مشغول بودن ( در یک شرکت تولیدی لباس کار میکردم که طبقه زیر زمین و دوم سوم کارگاه تولیدی بود و طبقه همکف فروشگاه و اول هم دفتر شرکت کارخونه بود ) و خیلی سخت حواسم به کارم بود که اشتباه نکنم و زودتر تمام بشه برم که لرزش خیلی شدیدی ایجاد شد من سرم بلند کردم ببینم چی شده چه خبره این لرزش تکونها برای چیه همکار بغل دستیم داد زدن که زلزله شده زلزله فرار کنید و بنده هم با یک خیلی سریع تصمیم گرفتم که از در فروشگاه بزنم بیرون در شرکت که دو قفله کردیم و نمیشه سریع باز کرد و فقط به همکاران گفتم از در فروشگاه بیاید خودم رفتم طرف در. جلوی پلها خم شدم با یک حرکت اکرباتی از روی میله های حفاظ پله ها پریدم طبقه اول سریع رفتم به طرف در فروشگاه با خودم میگفتم خدا کنه نگهبانه قفل نکرده باشه فقط پشت در انداخته باشه و صدا لرزش شدیدتر میشد جلوی در که رسیدم دیدم در قفله اما نگاهم به شیشه های فروشگاه افتاد دیدم ۶یا ۷ نفر جوان با آهن دارند شیشهای جلوی فروشگاه رو از دو طرف در فروشگاه میشکنند بیاند داخل تازه فهمیدم صدا لرزش شدید برای چیه خلاصه ان جوانان معظم ریختند داخل شروع کردن به جمع کردن وسایل و همکاران هم رسیدن و انها هم دیدن زلزله در کار نیست و جوانان انقلابی هم در عرض چند ثانیه کمی وسایل جمع کردن پریدن روی موتورهاشون به سلامت رفتند و با همکارن داشتیم تلاش میکردیم که در باز کنیم بریم بیرون برای اونها حداقل دستی تکون بدیدم و اصلا هم حواسمون نبود که دو طرف در بازه شیشه ها شکسته شده . و البته حواشی و جریانات حین بعد از ان بماند . اما هر وقت به سرعت عمل خودم فکر میکنم یادش می افتم واقعا لذت میبرم که تونستم در اون موقعیت اون حرکت انجام بدم .اما این جریان برای این گفتم که حتما با افرادی بر خورد کردید که خیلی تن پرور هستند و حال تکون خوردن ندارند و هیچ گونه فعالیت بدنی ندارند این جور افراد نه تنها برای خودشون بلکه برای دیگران هم مشکل ایجاد میکنند هیچ وقت به این فکر نمیکنم که یک روزی تن پرور ،کند بشم اگر همه یک فعالیت بدنی یا ورزش یا کاری مداومی داشته باشند هیچ وقت از نظر جسمی کند کم تحرک نمیشند . و این فقط و فقط بستگی به خود انسان داره .
سلام
دیشب در عربستان روز عرفه بود و تلوزیون تصاویری پخش میکرد و مناظری از بیت الله الحرام و کعبه و تعویض پرده خانه کعبه نشون میداد . و همش یاد اونجا بودم و با خودم میگفتم آیا خداوند این مهلت به من میده می طلبه سفر حج تمتع برم یا نه . برای حج عمره اصلا باورم نمیشد و فکر نمیکردم یک روزی بتونم حج برم اما خدا خواست در این سن رفتم البته جدیدا جوانها خیلی میرند و خیلی خوبه و دیشب همش لحظاتی که در اونجا در هنکام انجام اعمال مناسک داشتم یادم می امد چه جذبه حال خوبی داشت که قابل وصف نیست خیلی دوست دارم یک بار دیگه قسمت بشه برم اونجا برم دستم بگذارم روی درب ورودی خانه کعبه با خدا صحبت کنم برم زیر ناودان طلا نماز بخونم برم سرمو بگذار بر دیوار خانهاش با خودش صحبت کنم . ان شاالله نصیب همه بشه برند اونجا رو ببیند وقتی که برمیگردیم همش حسرتشو داریم وقتی اونجا هستیم غنیمت نمیدونیم به راحتی اون لحظات از دست میدیم . اگر یک بار دیگه خدا این سفر نصیبم کنه میدونم باید چکار کنم با دیدگاه نظر دیگه خواهم رفت اما الان فقط باید حسرتشو خورد . هر چی از اونجا گفته بشه ذرهای از اوصاف اونجا هست و قابل انتقال نیست و باید هر کسی خودش بره تجربه کنه. یادم هست سالهای خیلی قبل شاید ۱۵ سال قبل در مکانی به یک بنده خدایی برخورد کردم و ایشون تازه از حج تمتع برگشته بود و وقتی همرام پرسید حاجی چطور بود گفت خیلی سخت بود پوستم کنده شد چقدر اعمال سخته با خودم گفتم ای خدا یکی میبری که دوست ندارهو والان خیلی خوشحاله که برگشته از اونجا شکوه داره و یکی حسرتشو داره هیچ وقت نمیتونه بره . وقتی خدا خواست این سفر نصیب من شد رفتم گفتم واقعا اینجا کجاست و بعضیا مثل خودم فقط ظواهر میبینیم فقط به یک سفره زیارتی ساده نگاه میکنم و با چشمان بسته میریم بر میگردیم . با هم کاروانیان که صحبت میکردیم و صحبت می کنیم یکیشون همیشه میگفت و الان هم میگه کاشکی بتونیم اثرات اون سفر نگه داریم .خدایا زیارت دوباره خانه ات و مسجد نبی نصب من و تمام کسانی که دوست دارند بفرما .
سلام
چند روزه اینجا هوا ابری هستش صبح که از خواب بیدار میشم ابر سنگینی هست اما تا بعد از ظهر افتاب میشه دریغ از یک قطره بارون دیروز که هوا مه الود بود مه خیلی غلیظی هوا رو گرفته بود گفتم امروز حتما بارندگی داریم اما نه خبری نشد . امروز صبح هم دوباره همینطور چهارشنبه رو میگم ابر سنگینی هست اما یک قطره بارون نمیاید . قبلا بارندگی اینجا خیلی بود اما چند سالی هست که خشگسالی شده .یادمه دوران دبستان و بخصوص راهنمایی که بیشتر تو ذهنم هست شب هوا صاف بود صبح بلند میشدیم میدیدم یک وجب برف امده چقدر خوشحال میشیدیم یا مدرسه تعطیل بود و یا اگر میرفتیم تعطیلش میکردیم میامدیم و اکثر روزهای برفی آش رشته به راه بود چقدر برف بازی شلوغ بازی میکردیم . جلوی خانه ما یک پارک هست وقتی برف میاد روی درختها میشینه چه صحنه منظره قشنگی میشه .یک برفی اون سالها آمد سرخ بود دقیقا یادمه و خیلی هم زیاد بود من با این که کوچیک بودم از پشت بام میرفتم میپریدم روی برفها توی خیابون که برفهارو ریخته بودن دالون درست کرده بودن که از قد من هم بلند تر بود اینقدر هوس از اون برفها رو کردم .الان هم که گه گاه برف میامد اگر به زور بشه بگیم برف آمده صبح هوس میکنم که خوب پیاده امروز میرم تا محل کارم یک کمی که میگذره میگم نه راه زیاده دوباره میشینم توی ماشینم اما واقعا دیدن مناظر برفی از توی ماشین خیلی خیلی لذت بخشه بشینیم توی ماشین جای گرم برف باریدن نگاه کنیم . چندین بار زمستان توی برف کوه رفتم یک بار هم بیابان گردی .کوه نوردی توی هر فصلی روش خودش داره و هز فصلی تفریح حال بخصوص خودش . من کوه رفتن توی زمستان خیلی دوست دارم کمی خطرناک هست اما خیلی لذت بخشه مفرهه . هر کس نرفته امسال امتحان کنه بعد میفهمه من چی میگم . الهی شکر بخاطر تمام نعمتهایت همین فصلها هم از الطاف خداوند هست که با اون خیلی چیزها رو به ما میفهمونه و حالات انسانها تعقیر میکنه .
سلام
امروز جمعه روز شهادت امام محمد جواد علیه السلام هستش . این روز به همه مسلمین شیعیان تسلیت میگم . پارسال قسمت شد بریم زیارت عتبات و موفق هم به زیارت امامان کاظمین هم شدم. البته خیلی سریع و خلاصه ،حدود ۲ ساعت شاید کمتر . کسایی که مشرف شدن میدونند اونجا کجاست و چه صفایی داره اولش وقتی از کوچه ها تنگ کثیف رد میشی و بعد یک دفعه با یک حرم خیلی زیبا تمیز مواجه میشی تعجب میکنی و حرم داخل هم خیلی کوچیک اما بسیار شدید حال معنویه داره و یک حس حال ملکوتی خاصی پیدا میکنی ضریح مطهر بسیار قشنگ و داخل صحن هم کوچیک خیلی قشنگ که مدفن دو تن از امامان امام موسی کاظم و امام جواد علیه سلام هستش و البته بالای سر امامان چند تن از خلفای عباسی هم دفن شدن . حرم هر کدام از امام مدفن در عراق که مشرف میشدیم حس حال متفاوتی داشت از کاظمین که میخواستم برم خیلی برام سخت بود دل کندن از اونجا سخت ناراحت کننده بود. واقعا برام خیلی سخت بودم رفتن از اونجا خیلی دوست دارم یک بار دیگه بتونم برم .امام جواد جوان ترین ائمه هستند حدود ۲۹یا ۲۵ سال سن شریفشون در هنگام شهادت بوده . ان شالله مورد شفاعت و عنایت امام جواد قرار بگیریم .