سلام 105

سلام 

بعد از مدت طولانی وقت شد که بیام اینجا چند سطری بنویسم  . این چند وقت به شدت سرم شلوغ بود چند روزی هم ماموریت رفتم مشغول بودم حسابی . اینجا بارندگی هست از اون بارونای زیاد سنگین ادامه داره . وقتی بارون میاد از یک نظر دیگه هم خوشحال میشم و خیالم راحت میشه که ماشینم شسته میشه بیرونش تمیز میشه ابروریزی نیست . خودم که وقت ندارم ببرم کارواش دوست ندارم به کسی که ببر توی کارخونه هم کارواش هست یک بار دادم شستن اما ته دلم ناراحت شدم برای مسئول کارواش دیگه نبردم نمیبرم . خیلی دوست دارم بارون با شدت بیاد چتر دستم بگیرم  برم پیاده روی . چند روز قبل تهران توی مسیری که قبلا دائم میرفتم بودم یاد گذشته افتادم بارون میامد و به شدت دلم گرفت ، چقدر زود میگذره سال پشت سال یاد هوای سرد بارونی ، عصرهای ایستگاه  میدان ولی عصر ، سموسه فروشی ، پیاده رو شلوغ . الان فقط کار شده وقتم ، ذهنم فقط مشغول همین موضوع هست از همه چیز حتی از زندگی هم دور شدم . دلم برای دو روز زندگی برای خودم تنگ شده . یک کوه پیمایی چند ساعتی مسافرت دو سه روزه نشستن پای تلوزیون بدون استرس زنگ تلفنسر زدن به دوستان یک مهمانی در جمع دوستان  .

دوستان هم که سر نمیزنند اینجا و تا نریم وبلاگهاشون اونها هم تشریف نمیارند .

 

ادامه مطلب ...