سلام ۵

سلام  

دیروز با یکی از دوستانم بحث شدیدی پیدا کردم البته کاری بود . ایشون همیشه از این رفاقت  سو استفاده کرده و میکنه و میدونه که من شدیدا مخالف هستم بدم میاد اما باز هم مراعات نمیکنه . ایشون یک دوست ۸ ساله بنده هست و از باشگاه ورزشی شروع شد. با اینکه خیلی جاها در موضوعات مختلف کمک زیادی بهش کردم اما باز هم رسم رفاقت یاد اوری میکنه انتظارتی  داره . و  اشتباه من این بود که با توجه به تجربه قبلیم در کار قبلیم از ایشون ،بازم هم در این جا هم توی کارم ایشونو مشغولش کردم و دردسر ساز شده و متاسفانه اهل سالم کار کردن نیست و دائما زیر آبی میره دروغ میگه و همه از ایشون ناراضی هستند. و چندین بار دیروز تصمیم گرفتم که تلفن بهش بزنم بگم لطفا تمامش کن از مجموعه خارج شو استعفاتو بنویس یا خودم یک طرفه اخراجش کنم اما باز هم تحمل کردم .اکثر همکاران فرصتی پیدا میکنند گلایه و شکایت ایشونو به من میکنند و به کنایه میگند که شما ایشون اوردید در اینجا . متاسفانه یا خوشبختانه من اصلا اهل پارتی بازی رفاقت فامیل بازی در کار نیستم چون میدونم آسیب شدید به خودم و کار میزنه و اصلا زیر بارش نمیرند و همه هم میگند که فلانی میتونه ولی انجام نمیده یا برای غریبه ها انجام میده اما برای ما ها نه .فقط به خاطر همین موضوعات هست که دوست رفیق آشنا فامیل در محل کارم مشغول نمیکنم . البته نه من اکثرا همین عقیده رو دارند چون وقتی کسیو که به نوعی قرابت نزدیکی داره در نزدیک خودش به کار میگره حد مرز خودشو نمیشناسه و باعت دردسر میشه غریبه میشه همجور با اون رفتار کرد اما آشنا رو نه اما میشه سفارش کرد جاهای دیگه مشغول بشند. اما متاسفانه این مشکلی هست که خود طرف مقابل باعثش میشه ایجاد مشکلات میکنند .  

ادامه هفت شهر عشق عطار میگذارم وادی اول طلب  

چون فرو آیی به وادی طلب                       پیشت آید هر زمانی صدتعب

صد بلا در هر نفس اینجا بود                     طوطی گردون، مگس اینجا بود

جد و جهد اینجات باید سالها                    زانک اینجا قلب گردد کارها

ملک اینجا بایدت انداختن                         ملک اینجا بایدت در باختن

در میان خونت باید آمدن                          وز همه بیرونت باید آمدن

چون نماند هیچ معلومت به دست             دل بباید پاک کرد از هرچ هست

چون دل تو پاک گردد از صفات                   تافتن گیرد ز حضرت نور ذات

چون شود آن نور بر دل آشکار                   در دل تو یک طلب گردد هزار

چون شود در راه او آتش پدید                    ور شود صد وادی ناخوش پدید

خویش را از شوق او دیوانه‌وار                    بر سر آتش زند پروانه‌وار

سر طلب گردد ز مشتاقی خویش              جرعه‌ای می، خواهد از ساقی خویش

جرعه‌ای ز آن باده چون نوشش شود          هر دو عالم کل فراموشش شود

غرقهٔ دریا بماند خشک لب                        سر جانان می‌کند از جان طلب

ز آرزوی آن که سربشناسد او                    ز اژدهای جان ستان نهراسد او

کفر و لعنت گر به هم پیش آیدش               درپذیرد تا دری بگشایدش

چون درش بگشاد، چه کفر و چه دین          زانک نبود زان سوی در آن و این

سلام ۴

 سلام 

 هر وقت میدیدم که شاعری یا خواننده ای شعری میخونه  ونوازنده با اون همراهی میکنه و توی همون دستگاه میزنه خیلی لذت میبردم دوست داشتم اما این کار هر کسی نیست خیلی ها نوازنده هستند اما نمیتونند جواب شعر بدن و با خواننده همراهی کنند و خیلی دوست داشتم بتونم این کار یاد بگیرم تا اینکه تصمیم گرفتم برم پیش اساتید در این سبک موضوع و گشتم یک استاد پیدا کردم که با اقای لطفی کار میکنه  رفتم پیش ایشون البته ایشون خواننده بود همون جلسه شروع کرد به آواز خواندن ما رو هم وادار کرد به خواندن البته الهی شکر که شما شرف حضور نداشتید بخندید هر چی میگفتم عزیز استاد سرور بابا من نمیخوام بخونم صدای من استعداد آواز نداره میگفت حالا این بیت بخونم حالا چه بیتی هم  اصرار داشت بخونم (توانا بود هر که دانا  بود )بود  میگفت مثلا این بیت بخونم  اما انصافا صدای خوبی داشت تا اواز می خواند مجذوب میشدم خلاصه به سختی به ایشون فهموندم که من قصدم جواب اواز هست که با ساز جواب بدم و بقول ایشون هر کلمه هر لغت یک صدای توی ساز داره البته تاحدودی میدونستم دستگاه ها رو ردیفها رو اما احتیاج به راهنمایی تمرین داشت که یک مدتی با ایشون کار کردم و بعدم هم به دلیل مشغله کاری تشدد افکارم نشد پیشتر برم نرفتم خیلی دوست دارم یک نفر خوش صدا و استاد باشه با هم گه گاه برنامه بزاریم اون مثنوی معنوی یا اشعار سعدی باباطاهر بخونه و من هم همراهی کنم با اون بزنم خیلی برای من لذت بخشه ارامش بخشه . اما هر کاری با تمرین درست میشه . استمرار تمرین هست که در کاری موفق میشیم مهارت پیدا میکنم .برای موفق بودن در هر مقصر بودنم .کاری داشتن صبر و گذاشتن وقت لازم و تمرین استمرار لازم هست ، هر چی باشه در اون موفق میشم و اگر در موردموفقیت حاصل نشده قطعا جای از کار میلنگه و مقصر خودمون هستیم . و نباید کس یا چیز دیگریو عامل اون بدونیم .متاسفانه توی این چند ساله فهمیدم که این جای کار ما مثل همه کارهای ی ما نقص داره موسیقی سنتی که این همه از اون تعریف میکنند جز فرهنگ ما شده اساتید خوبی هم داشتیم داریم هنوز نتونستندمتد روش درستی جهت آموزش درست کنند هنر جو بعد از یک مدت کوتاهی که به موسیقی سنتی میپردازه سریع زده و واخورده شده کنار میگذاره از هزار نفر شاید یک نفر پیشرفت کنه ارتقاع پیدا کنه و از چند هزار نفر شاید یک نفر بالاتر بره به دستگاها و ردیفهای موسیقی خودشو برسونه و این فقط و فقط به دلیل نقص در روش اموزش اساتید مجرب هست.

اشعار عطار خیلی دوست دارم و کسایی که اشنایی داشته باشند اشعار ایشون عرفانی بسیار جذاب شیرین هست . هفت شهر عشق عطار خیلی دوست دارم قسمت اولشو براتون میگذارم از کتاب منطق الطیر عطار به مرور بقیه این شعر خواهم گذاشت  

دیگری گفتش که‌ای دارای راه                     دیدهٔ ما شد درین وادی سیاه

پر سیاست می‌نماید این طریق                  چند فرسنگ است این راه ای رفیق

گفت ما را هفت وادی در ره است                چون گذشتی هفت وادی، درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس                     نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد بازکس زین راه دور                     چون دهندت آگهی ای نا صبور

چون شدند آنجایگه گم سر به سر               کی خبر بازت دهد از بی‌خبر

هست وادی طلب آغاز کار                          وادی عشق است از آن پس، بی‌کنار

پس سیم وادیست آن معرفت                      پس چهارم وادی استغنی صفت

هست پنجم وادی توحید پاک                      پس ششم وادی حیرت صعب ناک

هفتمین وادی فقرست و فنا                        بعد ازین روی روش نبود ترا

درکشش افتی، روش گم گرددت                  گر بود یک قطره قلزم گرددت

سلام ۳

سلام 

هفته گذشته ماموریت اصفهان رفته بودم موقع برگشت متاسفانه ماشینم خراب شد و به شب برخوردم شب تنها توی بیابان ماندم توی ساعاتی که منتظر چرثقل بودم تا بیاند و ماشینمو ببرنداز بیکاری  خیلی به اسمان نگاه میکردم  ( موبایلم هم خاموش شده بود روشن نمیشد ) آسمان چقدر نزدیک صاف شفاف چه حس حال خوبی و با خودم به این  فکرافتادم که واقعا چرا بعضی از انبیا و پیامبران شغل شبانی داشتند .  کوه نوردی زیاد رفتم البته سه سالی هست که دیگه وقت نشده برم اما تنها نبودم با دوستانم یا گروه بودیم این حس تنهای تو ی بیابون کوه نداشتم تجربه خیلی خوبی بود. یاد گذشته افتادم وقتی کودکی بیش نبودم توی حیاط میخوابیدم در تابستانها به همراه سایر بچه ها و همش به اسمان نگاه میکردم تا خوابم ببره و توی اون ذهن بچگیم و به تقلید از برنامهای کودک میگفتم کدوم ستاره منه  ، ستاره ها چند تا هستند بشمارمشون عجب روزگاری بود جای برادرم هم خالی روحش شاد چقدر دوست دارم اون لحظات بازم تکرار بشه برم توی حیاط زیر آسمان به آسمان نگاه کنم تا خوابم ببره . یک بار یادمه زن عمویم  منزل ما امده بود و من چراغ قوه رو انداختم به سوی اسمان میچرخوندم تا دید پرید چراغ قوه رو گردوند گفت ننداز به اسمان با خودم فکر کردم حتما گناه داره این کارم خدار اذیت میکنه خدا تو اسمونها هست و نباید نور به اسمون انداخت .چرا اون موقع این فکر کردم و چرا گفت ننداز ؟

سلام ۲

سلام 

بعد از چند روز دردسر های کاری امروز بنا بر توصیه دوست عزیزم امدم این جا راستش امروز اصلا فراموش کرده بودم دیروز یادم نیست اما شنبه یادم بود بیام اما از شدت کار یادم رفت امروز خدمت رسیدیم . ما همچنان غرق کار مشکلات بیرون درون هستم ساعتی اونها غالبند ساعتی بعد مغلوب به هر حال باید تحمل کرد چاره ای دیگهای نیست . در جای خواندم که عارفی  هر روز بعد از نماز عشا نماز وحشت می خواند و اثرات خوبی داره من هم تصمیم گرفتم بخوانم انصافا خیلی خوب هست اما نمیدوانم بدرد رفتگان میخوره یا نه اما برای خود من که خیلی خوبه و اثر داره شاید یکی از همین رفتگان آن روز با بالا بالاها در ارتباط باشه دست مارو هم بگیرند.