سلام 39

سلام 

 سریالی به نام دزد پلیس که از شبکه 3 ساعت 9 پخش میشه خیلی جالبه خیلی طنز و خنده داره بخصوص داود ز . هر وقت ، وقت کنم یادم باشه نگاه میکنم میخندم خیلی قشنگه . دوستانی که به این نوع سریالها علاقه دارند ببنید . بعضی سریالها دست به هر حربه ای میزنند تا ببنده رو بخندونند یا خیلی حرفها حرکات تکراری و یا افراد خیلی تکراری استفاده میکنند اما این سریال اینطوری نیست به نظرم خیلی طبیعی بازی میکنند ارزش دیدنشو داره . امروز با مدیران یکی از دفاتر پخش جلسه داشتیم و بعدش به کارهای روز مره میرسیدم ایشون هم در دفترم حضور داشت وقتی داشت میرفت گفت شما خیلی راحت نه میگید خیلی راحت ، برای من خیلی  سخته نمیتونم اینطوری باشه . بعدش دیدم راست میگه شاید در طول روز 100 بار کلمه نه و یا با این مظامین استفاده کنم و فقط 2 یا 3 بار  کلمه بله و یا میشه امکانش هست با این مظامین استفاده میکنم . دقیقا چندین بار مادر م به من چندین سال قبل میگفت شما کلمه نه بلد هستید چرا نمیگی چرا هر چی هر کی میگه یا میخواد میگید بله انجام میدید کلمه ای به نام نه هم هست . امروز بهش میخوام بگم الان دقیقا چند سالی هست که فقط دارم از این کلمه نه استفاده میکنم خیلی هم زیاد استفاده میکنم و برای من هم مهم نیست که طرف ناراحت میشه یا نمیشه فرقی نمیکنه نه نه هست .  خیلی قبلا وقتی نوجوان بودم دوستانم میامدن دنبالم یا تلفن میزدن که کاری بکنیم یا جایی بریم سریع اماده میشدم میرفتم بله میگفتم و مادرم می پرسید کجا میگفتم نمیشه که بگم نه میشه ، باید برم ناراحت میشند من خودم اصلا اصلا دوست ندارم برم و یک سریال هم بازی میگردم که اینها مزاحمند اینها میگند بیا من خودم دوست ندارم برم این جور حرفها ( البته همش بهانه بود ) و اون مواقع بود که مادرم میگفت کلمه نه هم به کار ببر فردا روز توی همه کارهات زندگیت محل کارت عادت میکنی همش بله بگی. البته اوایل کارم هم همینطوری بود و واقعا خیلی سخت بود خیلی وقتها مشکلاتی هم پیش میامد اما دیگه خیلی وقته دیگه فقط نه ، نمیشه ، امکان نداره .

سلام 38

سلام 

دو روز قبل یکی از همکارن قدیم امده بود کارخانه و آمد پیش من کمی صحبت کردیم میگفت فقط امدم تشکر کنم . ایشون پارسال وقتی که از کارخانه میرفته خونه در مسیر تصادف میکنه و ضربه مغزی میشه و فقط به خواست خداوند زنده میمونه و چندین مرحله سخت پشت سر گذاشته و حتی مدتی بینایشو از دست داده بود و به خاطر عملها و جراحی های  سنگین  و همینطور هوا رسیدن به مغزش ضایعات زیادی گریبانگیرش شده . الان هم میگفت قدرت چشایی از دست داده و بو هم نمیشنوه . هر چی میخوره براش فرقی نمیکنه بهترین غذا و بدترین غذا براش  فرقی نمیکنه . بعد از تصادف و حدود 6 ماه  استراحت امد کارخانه که من میخوام کار کنم هیچ تعادلی در راه رفتن و کنترل در حرکات  خودشو نداشت و روحیه خیلی خرابی . بهش گفتم مطمئنی میتونی کار کنی گفت بله و این اخرین فرصتمه دیگه استراحت نمیدن و هرچی با تامین اجتماعی صحبت میکنم پزشکش قبول نمیکنه اما پزشک جراحش فقط استراحت مطلق داده . بهش گفتم با مسئولیت خودت برو سر کار رفت سر کار سفارش کردم هواشو بگیرند 2 ساعت کار کرد خودش امد گفت واقعا نمیتونم تعادل ندارم گفتم برو استراحت کن هر وقت خوب شدی بیا کارت محفوظ نگران نباش رفت  یک دو مرحله امد بهش گفتم میتونی بری کار کنی اما مشخصه تعادل نداری حرکات دست پا تعادل هماهنگ نیست و میرفت . الان که  امده بود خیلی خیلی بهتر شده بود اما اون دو حسو نداره و میگفت همین که میامدم کارخونه ردم نمیکردید و کارم محفوظ بود توی اون شرایط خیلی در روحیه من تاثیر داشت و امدم تشکر کنم  . بعضی نعمتها ما داریم و اصلا به حساسیت اونها توجه نداریم  و وقتی از دست داده میشه میفهمیم اونها چی هست هیچ وقت فکر نکرده بودم واقعا همین دو حس به ظاهر ساده چقدر مهم هست یک لحظه فکر کنیم قدرت چشایی نداشته باشیم چقدر سخته . خدا شکر به خاطر همه نعمتها که به ما دادی و بخصوص نعمت سلامتی 

سلام 37

سلام 

یک مسابقهای هست روزهای جمعه عصر اگر اشتباه نکنم میگذره یک مسابقه گروهی هست و  چند نفر در قالب یک تیم با یک تیم دیگه مسابقه میدن . خیلی دوست دارم یک بار شده توی مسابقه تیمی شرکت کنم یا مسابقاتی از تلوزیون نشون میده که با هم چند نفر مسابقه میدن خیلی خیلی دوست دارم توی این مسابقات شرکت کنم بعضی وقتها افرادی شرکت میکنند که واقعا همه  حرص میخورند چقدر ضعیف بی دست پا هستند . دوست دارم خودم شرکت کنم ببینم چه کاره هستم چقدر توان دارم . خودم احساس میکنم میتونم جز نفرات اول باشم اما شرایط مسابقه خیلی فرق میکنه . همیشه توی کلاس وقتی های که حس تمرین دادن دارم مثل بقیه اساتید مربیها کنار نمی ایستم تمرین بدم خودم بیشتر از بقیه فعالیت دارم اکثر اوقات بعد از کلاس بازم توان دارم خسته نیستم  . چند تا مسابقه هم توی ماهواره میبینم اونها هیجانش بیشتر ه و به غیر از امادگی بدنی یک کمی هوش ذکاوت هم احتیاج داره  باید موقعیت سنجی کرد . یاد یک موضوعی افتادم  . سه سال قبل یک روز زمستانی دوستان تلفن زدن روز جمعه بود که امروز روز ورزش یا تربیت بدنی یک  همچین چیزی هست هیئت کوه نوردی دعوت کرده باید بریم و رئیس هیت هم از دوستانم بود گفت باید بیای . فقط جمعه ها هست که من صبح کمی بیشتر می خوابم . اونروز به سختی ساعت 5 بلند شدم رفتم جمعیت هم بد نبود یک مسافت طولانی پیاده روی و بعدش پذیرایی و برنامه تمام شد و حدود 50 نفری از ورزشکارها و کوه نوردها ماندن قرار شد از اونجا حرکت کنند و برند به یک محل دیگه تا گفتند کجا باید بریم گفتم خیلی راه هست اجبارمون که نکردن اونها همه میگفتند میریم خیلی خوبه و قرار بود  که اونجا نهار بخورند حرکت که کردن من  با  یک نفر دیگه گفتیم ما جلو جلو میریم خبر بدیم چند نفرید اماده باشند  برای برنامه نهار . یک کمی جلو زدیم بعد پیچوندیم ساعت 9 تو خونه بودم . اونها ساعت 3.30 رسیدن به محل مورد نظر هم دیگرو داشتند میخوردن از گرسنگی  خستگی و به قول معروف پدر پدر شون درامده بود . وقتی رسیدن  و دیدن که ما نیستیم  نرفته بودیم و داریم  به ریششون میخندیدیم کفرشون درامده بود خودشون هم فکر نمیکردن اینقدر راه باشه طول بکشه سخت پشیمون بودن و ضمنا غذا هم ابگوشت درست کرده بودن کم بوده . هنوز هم که هنوزه خیلی خوشحالم اون روز نرفتم و اونها هم هنوز  که هنوزه یادشون نرفته هی میگند . ادم باید بدونه چکار میکنه دلیلی نداره خودمو بکشم که میخوام برم کوه نوردی هر وقت صحبتش میشه من میگم شما تعریف کنید من هم قول میدم  قشنگ گوش بدم کیف کنم . وقتی میگم راه زیاده کوه های سنگی جلو راه دارید خیلی سخته گوش کنید دیگه .  

سلام 36

سلام 

امروز ساعت 10 که امدم کارخانه دیدم ماشینها اعتصاب کردن و بارگیری تعطیله و همه ریختند سر مدیر فروش . میدونستم برای چه موضوعی هست نرخ کرایه حملها . بعد از چند لحظه همشون امدن پیش من صحبت میکردن . ماشین دارها  اعتصاب کردن و دولت کرایه حمل اضافه کرده اما صاحبین بار بیشتر از این نمیتونند کرایه حمل پرداخت کنند . اقتصاد مثل یک زنجیر میمونه که  زنجیر هم  از حلقه ها توی هم تشکیل شده  اگر  حلقه ها از بقیه  جدا بشه دیگه زنجیر نیست . تنها جوابی که تونستم به اونها بدم این جمله بود .  حرفتون درسته  و حقیقت اما شرایط همینه هر کسی میتونه کار کنه و هر کسی نمیتونه هر جا که بهتره بره . و اخرش هم تا ظهر در گیر همین موضوع بودیم و کار به جاهای باریک کشید و جند نفر هم کارشونو از دست دادن . متاسفانه همه مردم جای دعا رو گم کردن جای دعا مسجد امام زاده هست جای اعتراض جای دیگه . یک جملهای پریروز توی تلوزیون گفته شد که هنوز من با این جمله دارم بعلههههههه. رئیس اداره امار اعلام کرده  نرخ رشد اقتصادی ایران 5.1 هستش و نرخ تورم و نرخ بیکاری هم محرمانست و به مراجع ذیصلاح اعلام میشه . دارم فکر میکنم کشور چین نرخ رشد اقتصادیش 1.8 هست و ایران 5.1  این یعنی چی  . ناخود آگاه یاد این اس ام اس که چند روز پیش برام امده بود افتادم " از اقتصاد که خرابتر نداریم اقتصادتم " .

سلام 35

سلام

در بین پرسنل کارخانه چند نفری معتاد داشتیم خیلی سخت گیری کردیم که الان الحمد الله به صفر رسیده و فقط یک نفر دیگه مونده . با هر ترفندی بود  ریشه کن شد البته میگم ریشه کن شد نه به همین راحتی اینقدر گریه ناله نفرین فحش سفارش التماس شنیدم تا ریشه کن شد و  ناچارا تعدادی هم اخراج شدن . و حتی الان گفتم دم درب نگهبانی بعضی از کارمندها  و کارگرها رو بازرسی میکنند که سیگار وارد کارخانه نکنند . من نمیدونم سیگار توی توالت یعنی چی  . ادم باید چقدر  کوچیک حقیر باشه . واقعا نمیدونم به این جور افراد چی باید بگم  چطور برخورد بکنند تصورشم برای من خیلی سخته که کسی بره داخل همچین جایی و چند دقیقه تامل کنه و سیگار بکشه  .  شکایت میشه که در قسمت دستشویها بوی شدید سیگار میاد و کسانی میرند داخل یکی از توالتها و سیگار می کشند به مسئولین فشار میاریم میگند مگه میشه همراهشون رفت داخل تا ببنیم چکار میکنند . کلا انسان موجود عجیبی هست . بعضیا سیگاری هستند اما واقعا ارزششو داره به این خفت . در مورد بعضی رفتارها واقعا کم میارم . البته جنبه های تشویقی تنبیهی هم زیاد گذاشتیم میگذاریم اما بعضیا قابل اصلاح نیستند .