سلام
دو روز قبل یکی از همکارن قدیم امده بود کارخانه و آمد پیش من کمی صحبت کردیم میگفت فقط امدم تشکر کنم . ایشون پارسال وقتی که از کارخانه میرفته خونه در مسیر تصادف میکنه و ضربه مغزی میشه و فقط به خواست خداوند زنده میمونه و چندین مرحله سخت پشت سر گذاشته و حتی مدتی بینایشو از دست داده بود و به خاطر عملها و جراحی های سنگین و همینطور هوا رسیدن به مغزش ضایعات زیادی گریبانگیرش شده . الان هم میگفت قدرت چشایی از دست داده و بو هم نمیشنوه . هر چی میخوره براش فرقی نمیکنه بهترین غذا و بدترین غذا براش فرقی نمیکنه . بعد از تصادف و حدود 6 ماه استراحت امد کارخانه که من میخوام کار کنم هیچ تعادلی در راه رفتن و کنترل در حرکات خودشو نداشت و روحیه خیلی خرابی . بهش گفتم مطمئنی میتونی کار کنی گفت بله و این اخرین فرصتمه دیگه استراحت نمیدن و هرچی با تامین اجتماعی صحبت میکنم پزشکش قبول نمیکنه اما پزشک جراحش فقط استراحت مطلق داده . بهش گفتم با مسئولیت خودت برو سر کار رفت سر کار سفارش کردم هواشو بگیرند 2 ساعت کار کرد خودش امد گفت واقعا نمیتونم تعادل ندارم گفتم برو استراحت کن هر وقت خوب شدی بیا کارت محفوظ نگران نباش رفت یک دو مرحله امد بهش گفتم میتونی بری کار کنی اما مشخصه تعادل نداری حرکات دست پا تعادل هماهنگ نیست و میرفت . الان که امده بود خیلی خیلی بهتر شده بود اما اون دو حسو نداره و میگفت همین که میامدم کارخونه ردم نمیکردید و کارم محفوظ بود توی اون شرایط خیلی در روحیه من تاثیر داشت و امدم تشکر کنم . بعضی نعمتها ما داریم و اصلا به حساسیت اونها توجه نداریم و وقتی از دست داده میشه میفهمیم اونها چی هست هیچ وقت فکر نکرده بودم واقعا همین دو حس به ظاهر ساده چقدر مهم هست یک لحظه فکر کنیم قدرت چشایی نداشته باشیم چقدر سخته . خدا شکر به خاطر همه نعمتها که به ما دادی و بخصوص نعمت سلامتی
سلام
یک مسابقهای هست روزهای جمعه عصر اگر اشتباه نکنم میگذره یک مسابقه گروهی هست و چند نفر در قالب یک تیم با یک تیم دیگه مسابقه میدن . خیلی دوست دارم یک بار شده توی مسابقه تیمی شرکت کنم یا مسابقاتی از تلوزیون نشون میده که با هم چند نفر مسابقه میدن خیلی خیلی دوست دارم توی این مسابقات شرکت کنم بعضی وقتها افرادی شرکت میکنند که واقعا همه حرص میخورند چقدر ضعیف بی دست پا هستند . دوست دارم خودم شرکت کنم ببینم چه کاره هستم چقدر توان دارم . خودم احساس میکنم میتونم جز نفرات اول باشم اما شرایط مسابقه خیلی فرق میکنه . همیشه توی کلاس وقتی های که حس تمرین دادن دارم مثل بقیه اساتید مربیها کنار نمی ایستم تمرین بدم خودم بیشتر از بقیه فعالیت دارم اکثر اوقات بعد از کلاس بازم توان دارم خسته نیستم . چند تا مسابقه هم توی ماهواره میبینم اونها هیجانش بیشتر ه و به غیر از امادگی بدنی یک کمی هوش ذکاوت هم احتیاج داره باید موقعیت سنجی کرد . یاد یک موضوعی افتادم . سه سال قبل یک روز زمستانی دوستان تلفن زدن روز جمعه بود که امروز روز ورزش یا تربیت بدنی یک همچین چیزی هست هیئت کوه نوردی دعوت کرده باید بریم و رئیس هیت هم از دوستانم بود گفت باید بیای . فقط جمعه ها هست که من صبح کمی بیشتر می خوابم . اونروز به سختی ساعت 5 بلند شدم رفتم جمعیت هم بد نبود یک مسافت طولانی پیاده روی و بعدش پذیرایی و برنامه تمام شد و حدود 50 نفری از ورزشکارها و کوه نوردها ماندن قرار شد از اونجا حرکت کنند و برند به یک محل دیگه تا گفتند کجا باید بریم گفتم خیلی راه هست اجبارمون که نکردن اونها همه میگفتند میریم خیلی خوبه و قرار بود که اونجا نهار بخورند حرکت که کردن من با یک نفر دیگه گفتیم ما جلو جلو میریم خبر بدیم چند نفرید اماده باشند برای برنامه نهار . یک کمی جلو زدیم بعد پیچوندیم ساعت 9 تو خونه بودم . اونها ساعت 3.30 رسیدن به محل مورد نظر هم دیگرو داشتند میخوردن از گرسنگی خستگی و به قول معروف پدر پدر شون درامده بود . وقتی رسیدن و دیدن که ما نیستیم نرفته بودیم و داریم به ریششون میخندیدیم کفرشون درامده بود خودشون هم فکر نمیکردن اینقدر راه باشه طول بکشه سخت پشیمون بودن و ضمنا غذا هم ابگوشت درست کرده بودن کم بوده . هنوز هم که هنوزه خیلی خوشحالم اون روز نرفتم و اونها هم هنوز که هنوزه یادشون نرفته هی میگند . ادم باید بدونه چکار میکنه دلیلی نداره خودمو بکشم که میخوام برم کوه نوردی هر وقت صحبتش میشه من میگم شما تعریف کنید من هم قول میدم قشنگ گوش بدم کیف کنم . وقتی میگم راه زیاده کوه های سنگی جلو راه دارید خیلی سخته گوش کنید دیگه .
سلام
امروز ساعت 10 که امدم کارخانه دیدم ماشینها اعتصاب کردن و بارگیری تعطیله و همه ریختند سر مدیر فروش . میدونستم برای چه موضوعی هست نرخ کرایه حملها . بعد از چند لحظه همشون امدن پیش من صحبت میکردن . ماشین دارها اعتصاب کردن و دولت کرایه حمل اضافه کرده اما صاحبین بار بیشتر از این نمیتونند کرایه حمل پرداخت کنند . اقتصاد مثل یک زنجیر میمونه که زنجیر هم از حلقه ها توی هم تشکیل شده اگر حلقه ها از بقیه جدا بشه دیگه زنجیر نیست . تنها جوابی که تونستم به اونها بدم این جمله بود . حرفتون درسته و حقیقت اما شرایط همینه هر کسی میتونه کار کنه و هر کسی نمیتونه هر جا که بهتره بره . و اخرش هم تا ظهر در گیر همین موضوع بودیم و کار به جاهای باریک کشید و جند نفر هم کارشونو از دست دادن . متاسفانه همه مردم جای دعا رو گم کردن جای دعا مسجد امام زاده هست جای اعتراض جای دیگه . یک جملهای پریروز توی تلوزیون گفته شد که هنوز من با این جمله دارم بعلههههههه. رئیس اداره امار اعلام کرده نرخ رشد اقتصادی ایران 5.1 هستش و نرخ تورم و نرخ بیکاری هم محرمانست و به مراجع ذیصلاح اعلام میشه . دارم فکر میکنم کشور چین نرخ رشد اقتصادیش 1.8 هست و ایران 5.1 این یعنی چی . ناخود آگاه یاد این اس ام اس که چند روز پیش برام امده بود افتادم " از اقتصاد که خرابتر نداریم اقتصادتم " .
سلام
در بین پرسنل کارخانه چند نفری معتاد داشتیم خیلی سخت گیری کردیم که الان الحمد الله به صفر رسیده و فقط یک نفر دیگه مونده . با هر ترفندی بود ریشه کن شد البته میگم ریشه کن شد نه به همین راحتی اینقدر گریه ناله نفرین فحش سفارش التماس شنیدم تا ریشه کن شد و ناچارا تعدادی هم اخراج شدن . و حتی الان گفتم دم درب نگهبانی بعضی از کارمندها و کارگرها رو بازرسی میکنند که سیگار وارد کارخانه نکنند . من نمیدونم سیگار توی توالت یعنی چی . ادم باید چقدر کوچیک حقیر باشه . واقعا نمیدونم به این جور افراد چی باید بگم چطور برخورد بکنند تصورشم برای من خیلی سخته که کسی بره داخل همچین جایی و چند دقیقه تامل کنه و سیگار بکشه . شکایت میشه که در قسمت دستشویها بوی شدید سیگار میاد و کسانی میرند داخل یکی از توالتها و سیگار می کشند به مسئولین فشار میاریم میگند مگه میشه همراهشون رفت داخل تا ببنیم چکار میکنند . کلا انسان موجود عجیبی هست . بعضیا سیگاری هستند اما واقعا ارزششو داره به این خفت . در مورد بعضی رفتارها واقعا کم میارم . البته جنبه های تشویقی تنبیهی هم زیاد گذاشتیم میگذاریم اما بعضیا قابل اصلاح نیستند .
سلام
یک ضرب مثلی هست که میگند توش خودمونو کشته بیرونش مردمو حکایت کار ما هست . شرکتها و کارخانه جات دارند به سختی کار میکنند و بهای تمام شده تولیدات خیلی بالا هست و بعضا دارند با زیان یک سری تولیدات میفروشند و توی بازار هم مردم به سختی خرید میکنند و گلایه از قیمت بالا دارند و اکثرا فکر میکنند که قیمتها رو کارخانه جات بالا میبرند اما واقعا اینطور نیست اگر من هم در بخش تولید نبودم و با قیمتهای بازار و تولید سرو کار نداشتم همین فکر میکردم . نهادهای تولید خیلی گران شده و کلا تولید و کار تولیدی سودی نداره و کارخانجات دارند یکی یکی از دور خارج میشند . گه گاه چیزی میخرم میبینم چقدر گران شده میگم چه خبره اخه چرا اینجوریه قیمت اما وقتی یاد تولیدات کارخانه خودمون میافتم میگم اونها مثل ما . شاید به جرات بگم نصف بیشتر تولیدات ما با زیان به فروش میره .و فقط دوره انتظار طی میکنیم به امید اینده ببنیم شرایط چه خواهد شد اوضاع اقتصادی کی تعقیر میکنه و البته ما جز کارخانه جاتی هستیم که خوشبختانه بدهی نداریم و استانه تحمل بیشتری به سایرین داریم . و این مثل واقعا جاش همین جاست که همه فکر میکنند کارخانه جات عامل گرانی قیمت بالا تولیدات هستند و دارند سود خوبی میبرند اما وقتی ریز میشیم و بریم داخل کارشون میبینیم نه دارند زیان میدن بدهی دارند حقوق معوقه دارند تولید پایین امده . اصلا عادت ندارم و کسر شان خودم میبینم اگر چیزی میخرم قیمت کنم و همیشه میخرم و هر چقدر بگند پرداخت میکنم میرم با این که اصلا قیمت نمیپرسم اما روز به روز هر وقت میرم بازار میبینم جیبم بیشتر خالی میشه همون وجه روزهای قبل اما خرید کمتر . سعی میکنم بیشتر کارت استفاده کنم .